حقوقیدسته‌بندی نشده

مفهوم حق و انواع آن

0
حق و انواع آن
مشاوره تلفنی مشاوره متنی مشاوره حضوری همراهی در جلسه قرارداد

مفهوم حق و انواع آن در نظام حقوقی ایران

– تعریف حق:

حق در لغت به معنای یقین نمودن، ثابت شدن، و ضد باطل، عدل، مال و ملک، حظ و نصیب و در اصطلاحعبارت است از: سلطه، توانایى و امتیازى که به موجب قانون یا قواعد حقوقى، به اشخاص، نسبت به متعلق حق داده مى شود که به موجب آن مى توانند در روابط اجتماعى خویش آنرا اعمال نمایند.

– اقسام حق:

پس از بیان تعریف «حق » ، به اقسام حق می پردازیم . حق به اعتبار متعلق خود دارای اقسام گوناگونی است که در ذیل به موارد مهم آن اشاره می کنیم:

الف ) حق مالی و حق غیر مالی:

تقسم «حق » به «مالی » و «غیرمالی » مهم ترین تقسیم در این باره است . «حق مالی امتیازی است که حقوق هر کشور به منظور تامین نیازهای مالی اشخاص به آن ها می دهد .» یا در تعریف آن گفته شده است: «حق مالی آن است که اجزای آن مستقیما برای دارنده، ایجاد منفعتی نماید که قابل تقویم به پول باشد; مانند: حق مالکیت نسبت به خانه که مستقیما برای دارنده آن ارزش پولی دارد و یا حق طلب که پس از ادا، قابل تقویم به پول می باشد . چنان که کسی از دیگری ده خروار گندم طلب دارد، پس از ایفای تعهد آنچه به دست می آید ده خروار گندم است که قابل تقویم به پول می باشد . از ویژگی های حق مالی، آن است که قابل اسقاط و یا انتقال به غیر است . برای مثال، مالک خانه یا صاحب گندم می تواند آن را از طریق بیع، هبه و وصیت به غیر واگذار نماید و یا از آن اعراض کند .

در مقابل، «حق غیر مال، امتیازی است که هدف آن رفع نیازمندی های عاطفی و اخلاقی است .» و یا در تعریف آن گفته شده است: «حق غیر مالی آن است که اجرای آن، نفعی که مستقیما قابل تقویم به پول باشد، ایجاد نمی نماید . مانند: حق زوجیت در زوجه دائمه که مستقیما برای زن ایجاد نفعی که قابل تقویم به پول باشد نمی کند، ولی غیرمستقیم حق نفعه برای او ایجاد می شود و در صورت فوت زوج، از او ارث می برد .» یا مثلا، پدر و جد پدری بر اساس ماده 1041 و 1043 قانون مدنی نسبت به دختر باکره دارای «حق ولاء» است و نکاح دختر موقوف به اجازه پدر یا جد پدری اوست . حق ولایت پدر یا جد پدری از نظر عرف، یک حق غیرمالی محسوب می شود .

بنابراین، موضوع حق غیرمالی، روابط غیر مالی افراد جامعه است و ارزش داد و ستد نداشته، به طور مستقیم قابل ارزیابی مالی نیست. «حقوق غیرمالی قابل واگذاری به غیر نمی باشد و بعضی از آنان به سبب مخصوص قابل زوال است; مانند: زوجیت که به وسیله نسخ نکاح و طلاق منحل می گردد و بعضی دیگر دایمی و غیرقابل زوال است; مانند نبوت (فرزندی) که به هیچ وجه پدر و مادر نمی تواند نسبت مزبور را از خود سلب نمایند . همچنان که بعضی از حقوق غیر مالی قابل اسقاط و بعضی غیرقابل اسقاط هستند .»

ب ) حق عینی و دینی:

حق مالی به دو حق عینی و حق دینی قابل تقسیم است . «حق عینی » حقی است که یک فرد نسبت به عین خارجی دارد که کامل ترین آن «حق مالکیت » است، اعم از حق مالکیت نسبت به عین یا منفعت . برای مثال، مالک خانه نسبت به خانه داری حق مالکیت است و هرگاه آن را به اجاره واگذار نماید، در این حالت، مستاجر نسبت به منافع خانه داری حق است . حق دینی حقی است که مالی که شخص نسبت به دیگری دارد و می تواند ایفای آن را از او بخواهد و مدیون مکلف است آن را انجام دهد .

الف – از مال موردنیاز بی واسطه و مستقیم استفاده کند،

ب – صاحب حق آن را به وسیله شخص دیگر اعمال کند و از او بخواهد که مالی را تسلیم کند یا کار مطلوب را انجام دهد .

نکته: حقوقی را که امتیاز انتقاع از اشیا را به شخص می دهد، به دو گروه تقسیم کرد: «حق عینی » که حاوی امتیاز انتقاع مستقیم است; و «حق دینی » که به شخص اختیار می دهد مطالبه کار یا مالی را از شخص دیگر به او می دهد .»

– تعریف حقوق :

حقوق عبارت است از، مجموعه قواعد و مقرراتی که بر روابط افراد یک جامعه در زمان معین به کاربرده می شود . به دیگر سخن، حقوق مجموعه ای از بایدها و نبایدهایی است که اعضای یک جامعه ملزم به رعایت آن هستند و دولت ضمانت اجرای آن را به عهده دارد; مانند: حقوق ایران، حقوق مصر و حقوق مصر . تقریبا همه جوامع انسانی از گذشته تاکنون به نوعی با این الزام های حقوقی همراه بوده اند .

– ارکان اساسی حق عینی و حق دینی:

حقوقدانان برای تحلیل این دو نوع حق، چهار رکن بیان داشته اند که در ذیل بیان می گردند:

1 – ارکان اساسی حق عینی:

الف – صاحب حق یا مالک.

ب –  موضوع حق یا ملک، و آن چیزی است که شخص مالک نسبت به آن حق دارد .

پ – ملکیت یا مالکیت و آن یک رابطه حقوقی یا مفهوم تصوری بین «مالک » و «ملک » است که قانون آن را معتبر شناخته و مردم را مکلف به احترام آن نموده است . از این رو، گفته می شود که «حق عینی » در مقابل تمام افراد جامعه است و در اثر این امر، حق تعقیب به صاحب حق عینی داده می شود و مالک می تواند مال خود را در دست هرکس بیابد بگیرد .

2 – ارکان اساسی حق دینی:

حق دینی مانند حق عینی دارای چهار رکن است:

1- صاحب حق یا متعهدله، یا طلبکار و یا داین،

2-متعهد یا بدهکار و یا مدیون، و آن کسی است که در مقابل متعهدله، مکلف و ملزم به دادن چیزی یا انجام عملی، یا خودداری از عملی است ،

3- طلب یا دین، که آن یک رابطه حقوقی یا یک امر اعتباری و تصوری است که قانون در اثر آن به بستانکار و متعهدله اختیار می دهد که از بدهکار مطالبه ایفای تعهد را بنماید ،

نکته: برخی حقوق نسبت به حقوق دیگر از امتیاز تقدم و رجحان برخوردارند . از آثار حق عینی، تقدم آن بر حق دینی است که «صاحب حق می تواند نزد هرکس آن را بیابد، استرداد آن را بخواهد . بنابراین، هرگاه کسی که عین مال دیگری نزد اوست ورشکست شود، مالک، آن مال را استرداد می نماید، به خلاف آن که اگر کسی از دیگری یکصدهزار ریال طلبکار باشد و او ورشکسته شود، دارایی مدیون به نسبت طلب بستانکاران تقسیم می شود .

– حق معنوی:

در تعریف «حقوق معنوی » گفته شده است: «حقوقی است که به صاحب آن اختیار انتفاع انحصاری از فعالیت و فکر و ابتکار انسان را می دهد . برای مثال، حقی که تاجر و صنعتگر نسبت به نام تجاری یا شکل خاص و علامت کالاها و فرآورده های خود دارد و حقی که نویسنده اثر ادبی یا مخترعی نسبت به آن اثر و اختراع پیدا می کند، حق معنوی است .»

توضیح آن که پس از تقسیم «حق » ، به «حق عینی » و «حق دینی » ، حقوق دیگری ظهور کردند که از جهتی به حق عینی شبیه هستند و از جهت دیگر، به حق دینی . «به عنوان مثال، حقی که مؤلف بر آثار خود دارد، در برابر همه قابل استناد است و با حق مالکیت شباهت پیدا می کند، ولی موضوع آن مانند سایر حقوق عینی، شی ء خارجی نیست و متکی به حاصل فکر و ابداع نویسنده است .»

حق مربوط به شخصیت:

« حق مربوط به شخصیت » حقی است که به هر انسان (با قطع نظر از وابستگی او به گروه اجتماعی خاص) تعلق دارد و بیش تر از شخص انسان حمایت می کند تا منافع مادی او . به دیگر سخن، این حق به حفظ ذات و عرض انسان برمی گردد .

حقوق مربوط به شخصیت، از شخصیت جسمی و نیز از شخصیت معنوی و روحی انسان حمایت می کند و از این نظر می توان آن ها را به دو قسم تقسیم کرد:

1- حمایت از شخصیت جسمی انسان: قانونگذار از شخصیت جسمی انسان حمایت کرده و حقوقی را برای آن در نظر گرفته است . انسان بر تمامیت جسمی خود حق دارد و ایراد صدمه و ضرب و جرح و هرگونه تعرض جسمی به شخص ممنوع و موجب مسؤولیت مدنی و کیفری است .

2 – حمایت از شخصیت معنوی و اخلاقی انسان: جنبه های غیرجسمی شخصیت آدمی نیز محترم و مورد حمایت قانونگذار هستند.

– حق طبیعی:

حق طبیعی حقی است برای یک شخص که عقل آن رابطه را موجود می داند و مدیون را در مقابل وجدان و عقل مسؤول می شناسد، ولی قانون از آن حمایت نمی کند . به عبارت دیگر، این حق فاقد جزء چهارم از ارکان حق عینی، یعنی جزا، است . در قوانین برخی کشورها، دین یا طلب مشمول مرور زمان است . هرگاه دینی مشمول مرور زمان شود، قانون دعوای خواهان را غیرقابل استماع می داند، ولی هرگاه مدیون دین را به میل خود ادا نماید، دین ساقط می شود .

قانون مدنی ایران می گوید: «در مورد تعهداتی که برای متعهدله قانونا حق مطالبه نمی باشد، اگر متعهد به میل خود آن را ایفا نماید، دعوی استرداد مسموع نخواهد بود .» با توجه به توضیحات بیان شده، به نظر می رسد که «حق طبیعی » در مقابل «حق قانونی » قرار می گیرد; چه این که «حق قانونی» از حمایت «قانون » برخوردار است، به خلاف حق طبیعی .

– حق مطلق و حق نسبی:

حق مطلق حقی است که در مقابل تمامی افراد جامعه است و تمامی افراد مکلف به احترام به این حق هستند . تمامی اقسام حقوق عینی از این قبیل است . برای مثال، «حق مالکیت » حقی است که تمامی افراد مکلفند آن را رعایت نموده، به آن تجاوز نکنند .

حق نسبی آن است که در مقابل یک یا چند نفر بوده، تنها برای اشخاص معینی ایجاد تکلیف می کند . تمامی حقوق دینی از این قبیل هستند . حق طلبکار فقط در مقابل بدهکار است و از او می تواند انجام تعهد خود را بخواهد و هیچ گونه تکلیفی برای افراد دیگر ایجاد نمی شود .

– حق منجز و حق معلق:

حق منجز آن است که پس از پیدایش سبب، بلافاصله موجود گردد و بستگی به وجود یا عدم امر دیگری نداشته باشد ؛ مثلا، هرگاه (الف) خانه خود را به (ب) بفروشد، پس از ایجاب و قبول، خانه به ملکیت (پ) درمی آید و (الف) مالک پول می گردد . در این حالت، حق فروشنده نسبت به ثمن و نیز حق خریدار نسبت به مثمن (خانه) منجز است .

حق معلق آن است که پس از پیدایش سبب، موجود نگردد و بستگی به وجود یا عدم امر دیگری داشته باشد; مثلا، هرگاه شخصی باغ خود را به دیگری وصیت نماید، و وصی له هم آن را قبول کند، موصی له مالک آن نمی گردد، مگر پس از فوت موصی . بنابراین، حق موصی له نسبت به باغ مورد وصیت، معلق بر فوت موصی است .

– حق موقت و حق دایم:

حق موقت آن است که دارای مدت باشد; مانند حق مستاجر نسبت به منافع عین مستاجره و یا حق زوجیت در ازدواج موقت که با پایان مدت، پایان می یابد . در مقابل «حق دایم » آن است که مدت نداشته باشد; مانند: حق مالکیت .

– حق حال و حق مؤجل:

حق حال حقی است که پس از پیدایش، بتوان بلافاصله آن را اعمال نمود . برای مثال، فروشنده خانه پس انعقاد معامله، فورا نسبت به پول خانه حق پیدا می کند . بنابراین، حق فروشنده نسبت پول خانه «حال » است و بدین دلیل، حق مطالبه آن را دارد .

حق مؤجل حقی است که پس از مدت معینی بتوان آن را اعمال کرد . برای مثال، خریدار، کتابی را به قیمت هزار تومان از فروشنده به نسیه می خرد تا پول آن را پس از یک هفته بپردازد . پس از انعقاد معامله، فروشنده نسبت به خریدار حق دینی پیدا می کند، ولی نمی تواند حق خود را طلب کند، مگر پس از یک هفته .

– حق ثابت و حق متزلزل:

حق به اعتبار قابلیت زوال، به دو قسم تقسیم می شود: حق ثابت و حق متزلزل . «حق متزلزل » حقی است که نمی توان آن را زایل کرد; مثلا، کسی که خانه را به دیگری می فروشد، حق مشتری نسبت به خانه ثابت است; یعنی بایع نمی تواند آن را فسخ کند . «حق متزلزل » حقی است که می توان در مدت معینی ان را زایل نمود; مانند کسی که باغ خود را به دیگری می فروشد و شرط می کند هرگاه پول باغ را تا مدت یک ماه باز پس داد، بتواند معامله را فسخ کند . پس از معامله، مشتری مالک باغ می شود و سبت به آن حق پیدا می کند، ولی حق او در مدت یک ماه متزلزل است .

2 2 1 - مفهوم حق و انواع آن

نظر جدید شورای نگهبان درباره طرح تسهیل مجوز کسب و کار اعلام شد

مقاله قبلی

کوشا توصیه وزیر دادگستری به اجرای آیین‌نامه را رد کرد/مالکی: آرمان دفاع از استقلال وکیل ارزش ایستادگی دارد

مقاله بعدی

شما همچنین ممکن است دوست داشته باشید

نظرات

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیشتر در حقوقی